معنی کول بخاردن - جستجوی لغت در جدول جو
کول بخاردن
جوشیدن
ادامه...
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کل بخاردن
جفت گیری کردن پرندگان و جانوران
ادامه...
جفت گیری کردن پرندگان و جانوران
فرهنگ گویش مازندرانی
تکو بخاردن
گیر کردن پا به هنگام حرکت به طوری که فرد با سر به طرف جلو
ادامه...
گیر کردن پا به هنگام حرکت به طوری که فرد با سر به طرف جلو
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش بخاردن
جوشیدن
ادامه...
جوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کول هکاردن
تنومند شدن درشت اندام شدن
ادامه...
تنومند شدن درشت اندام شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پل بخاردن
معلق زدن
ادامه...
معلق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تل بخاردن
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
ادامه...
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
چل بخاردن
شوکه شدن، تکان ناگهانی
ادامه...
شوکه شدن، تکان ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بخوردن
پذیرفتن نر به وسیله ی حیوانات که در انواع اهلی آن با هدف
ادامه...
پذیرفتن نر به وسیله ی حیوانات که در انواع اهلی آن با هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
کول کاردن
به پشت گرفتن
ادامه...
به پشت گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گو بخاردن
جفت گیری گاوها
ادامه...
جفت گیری گاوها
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بخاردن
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
ادامه...
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هول بخردن
ترسیدن، هراسیدن، وحشت کردن
ادامه...
ترسیدن، هراسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل بخاردن
ترسیدن، وحشت کردن
ادامه...
ترسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بخردن
کول بخاردن
ادامه...
کول بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی